یادداشتهایی از یک دیوانه

شاید دلم می خواست عاقل باشم....

یادداشتهایی از یک دیوانه

شاید دلم می خواست عاقل باشم....

منشور کوروش ،‌به زبان فارسی :

‌١...[بنا] کرد ؟
‌٢. ... همه جهان.
‌٣. ... مرد نادرستی (بنام نبونید) به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
‌٤. ... او باج گندم و دهش رمه را بر آنان تحمیل کرد و آیین‌های کهن را از بین برد و چیزهای من درآوردی به‌جای آن گذاشت.
‌٥. معبدی همانند «اسگیل» برای شهر اور
Ur و دیگر شهرهای مقدس بنا کرد .
‌٦. با رسومی که در خور مردم نبود  او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن وجود نداشت... هر روز به گونه ای گستاخانه و خوار کننده سخن می گفت ، همچنین خشونت و بدکرداری می‌کرد برای خوار کردن [خدایان]  
‌٧. بردن نذورات را به پرستشگاه ها برانداخت ، در آئین ها [به گونه ای ناروا]  دست برد . اندوه و ماتم را در شهرها پراکند و از پرستش مردوک
Marduk خدای بزرگ روی برگرداند.
‌٨. او که همواره به شهر وی [شهر مردوک ، بابل] تباهکاری روا می داشت ، هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر [بابل] را آزار می‌داد و با کارهای خشن خود همه را نابود می‌کرد... همه مردم را.
‌٩. از ناله و دادخواهی مردم، انلیل
Enlil خدایان (سرور خدایان ،‌ مردوک ) به خشم آمد... دیگر ایزدان باشنده ، آن سرزمین را ترک کرده بودند (آبادانی و فراوانی و آرامش رخت بر بسته بود ؟)
‌١٠. مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه‌اشان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به بال بازگردند.
‌١١. ساکنان سرزمین سومر
Sumer و اکد Akad مانند مردگان [افسرده و بی جان] شده بودند. مردوک به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
‌١٢. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به پرس ‌و جو پرداخت، به جست‌ و جوی شاهی خوب که او را یاری دهد.
آنگاه او نام کورش ، پادشاه انشان
Anshan را برخواند و از او به‌نام پادشاه جهان یاد کرد.
‌١٣. او تمام سرزمین گوتان
Guti و همه مردمان ماد را به فرمانبرداری کورش درآورد. و با هر «سیاه سر» [همه مردم] دادگرانه رفتار کرد.
‌١٤. کورش با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی می کرد و مردوک خدای بزرگ با شادی از کردار نیک و قلب [پر از] داد این پشتیبان مردم خرسند بود.
‌١٥. بنابر این او کورش را بر انگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد، در حالی که خودش همچون یک دوست او را همراهی می کرد.
‌١٦. لشکر پرشمار او که همچون آب رودخانه شمارش‌ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره می‌سپردند.

‌١٧. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نبونید» شاه را ،‌ به دست کورش سپرد.
‌١٨. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اکد و همه فرمانروایان محلی ، فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند
، بر دوپای او بوسه زدند و با انجام این کار ، چهره هایشان درخشان شد.
‌١٩. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.


‌٢٠. منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان.
‌٢١. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نواده کورش، شاه بزرگ، شاه انشان، از تبار «چیش پیش» ، شاه بزرگ، شاه انشان.
‌٢٢. از دودمانی که همیشه شاه بوده‌اند و فرمانروایی‌اش را بل
Bel (خدا) و نبو Nabu گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند.
آنگاه که با آرامش وارد بابل شدم؛
‌٢٣. همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت‌ شهریاری نشستم.
مردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد [...] زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
‌٢٤. ارتش بزرگ من بی مزاحمت وارد بابل شد. من به هیچکس اجازه ندادم که سرزمین سومر و اکد را دچار هراس کند .


 ‌٢٥... من نیازمندی های بابل و همه پرستشگاه های آنرا در نظر گرفتم و در بهبود وضعشان کوشیدم .


 ‌ ٢٦... من یوغ ناپسند مردم بابل[...] را برداشتم . [برده‌داری را ؟] ، به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم ...مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
‌٢٧. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسر من و همچنین بر همه سپاهیان من،
‌٢٨. برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مردوک همه شاهانی که بر تخت  نشسته اند.
‌٢٩. همه پادشاهان چهار گوشه جهان، از دریای بالا تا دریای پایین (از دریای مدیترانه تا خلیج فارس ؟)... همه مردم سرزمین‌های دور دست، همه پادشاهان آموری
Amuri، همه چادرنشینان.
‌٣٠. مرا خراج گذاردند و در بابل بر پاهایم بوسه زدند. از ... تا آشور و شوش.



‌٣١. من شهرهای آگاده
Agadeh، اشنونا Eshnuna، زمبان Zamban، متورنو Meturnu، دیر Der، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای مقدس آن سوی  دجله را که مدتی دراز پرستشگاه هایشان ویران شده بود از نو ساختم.
‌٣٢. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به جایگاه‌های خود برگرداندم و در منزلگاهی پایدار جای دادم . من همه ساکنان آنها را گرد آوردم و خانه هایشان را به آنها پس دادم  .
‌٣٣. همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که «نبونید» بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک به شادی و خرمی،
‌٣٤. به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم، باشد که دل‌ها شاد گردد. بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،
‌٣٥. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند، بشود که آنان به خدای من مردوک بگویند: کورش‌شاه، پادشاهی است که تو را گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه [نیز]
‌٣٦. بی‌گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم ، جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
‌٣٧. ...

‌٣٨... باروی بزرگ شهر بابل را استوار گردانیدم...
‌٣٩. ... دیوار آجری خندق شهر را،
‌٤٠ که هیچیک از شاهان پیشین با بردگان به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند،
‌٤١ ... به سرانجام رسانیدم.
‌٤٢. دروازه‌هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب سدر و روکشی از مفرغ ...
‌٤٣ ...
‌٤٤ ...
‌٤٥. ... برای همیشه.

نظرات 3 + ارسال نظر
رویا شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:49 ب.ظ http://unname.blogsky.com

سلام
دلم میخواست چیزی بجز تشکر از سر زدنتون مینوشتم اما ذهنم خیلی خسته ست خیلی
زیبا مینویسید و موفق باشید

... دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:02 ق.ظ http://delediivoneh.blogsky.com

به سلامتی نظر ما رو هم که تایید نمیکنی...

من الکترونیک ۲ رو از شفیعی دارم میخونم..

واسه این گفتم یکی بیاد که یه پولی هم ازش بگیرم٬ هم درس یاد بدم هم پول بدم...

زهی خیال باطل..

فرشته عاشق سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:10 ب.ظ http://ashkedel.blogsky.com

عالیه
در ضمن عکس بالا هم خیلی زیباست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد